زینبزینب، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

بهونه زندگی

شیطونی های قشنگ دخترم

دختر عزیزم دیروز صبح طبق معمول هر روز ، قبل از هر کاری اول دوتا قابلمه کوچولوی تو رو  گذاشتم روی گاز تا واست حریره و سوپ درست کنم. از طرفی حسابی حواسم بهت بود که کجا داری میری آخه میدونی تازگیا چشم ازت بر دارم می غلتی این طرف و اون طرف...فقط 2 دقیقه ازت چشم برداشتم دیدم نیستی !!! ترسیدم هیچ صدایی هم نمیومد اصلا فکرشو نمیکردم که باید زیر مبلا دنبالت بگردم اللهــــــــــــــــــی دورت بگردم رفته بودی زیر مبل و صدات هم در نمیومد !     خودت ببین چه شکلی شده بودی!   ...
27 مهر 1391

امــــــــــــــان از وقتی چیزی چشمتو بگیره !

        بعد از اون حتما  اول نگاه می کنی ! قربون نگاه دقیق تو دختر !     و حــــــــــــــــــالاااااااااااا هدف اصــــــــــــــــــلی     و در آخر طبق روال همیشه منجر به این میشه که  هیچی بهتــــــــــــر ازخوردن دست نیست!!!   دستای قشنگت تموم نشه عســـــــــــــــــــل مامان !؟    ...
22 مهر 1391

بازی جدید

  زینب کوچولو، عــــــــــــــــــــاشق پارچه و پلاستیک هستی ! هر وقت هم بزارمت روی تشک بازیت اینقدر تقلا میکنی که یا میری زیر تشک یا باهاش داکی می کنی ! آخه دختر قشنگ من تازگیا داکی کردنو یاد گرفته. اینم مراحل بازی جدید شیطون بلا !   تا میکشی روی صورتت منتظری تا من بگم........داااااکـــــــــــی !!! اون وقته که با خوشحالی از روی صورتت بر میداری و کلی برای مامان ذوق می کنی!  البته اینو در حاشیه بگم که دخترم ، دیفن هیدرامین خوردی و اینجوری داری بازی می کنی !   با این نگاهت مامان ، عـــــــــــــــــــــشق می کنم !   ...
18 مهر 1391

گوشواره

  از اونجاییکه خودم اصلا به گوشم گوشواره نداشتم تصمیم گرفتم تو رو زوده زود گوشواره دار کنم اما به قول بابایی نه به این زووووووووووووووووووووودی ! اولش خیلی گریه کردی اینقدر که دل مامان و بابا حسابی واست کباب شد. اما بعدش زود آروم شدی!   اینم از عکس دختر گلم با گوشواره ! مرواریدیه گوشوارت دوست داری !؟ خودم انتخابش کردم گلی خانوم!   ...
15 مهر 1391

اولین مسافرت

اینم از اولین مسافرت دختر گلم که با دوستای مامان و بابا رفتیم زینبم شما اینجا دقیقا 2 ماه و 10 روزت بود و تازه واکسن 2 ماهگی تو زده بودی اما اصلا مامان و بابا رو اذیت نکردی ... خیلی هم بهمون خوش گذشت ! اینم از عکس کنار دریا مامان اون روزا هنوز یه جورایی کوچول مچول بودی اما بعد از این سفر یهویی بزرگ شدی . ...
13 مهر 1391

اولین لبخند

بهونه زندگی من.....دختر قشنگم می خوام اولین لبخندی که به روی مامان زدی و دایی سعیدت اونو ثبت کردو واست بزارم بدون خنده های شیرینت آرام بخش خستگی های مامانه! دوست دارم عســــــــــــــلم ...
12 مهر 1391
1